امروز با مادر تلفنی حرف میزدم!نگرانم بود و حالم رو جویا میشد.رفته است به مشهد.التماس دعا داشتم که یکبار گفت:حسین جان،رفتم حرم دعا میکنم ان شا الله بزودی ازدواج کنی!
جانم فدای مادر که کیلومتر ها دور تر چه دعاهایی میکند برای من!
واقعا نمیشود در هیچ جمله و حرف و طرح مهربانیت را رسم کرد!
*
(البته اینجا را که نمیخواند اما از دعایش تشکر و خدا کند زود برگردد که بدجور دلتنگشم)
سفرشون بخیر و به سلامتی
موفق باشید