دختر پاییزی

او همیشه عادت داشت صبح های خنک آذرماه موهای خیس خود را در نسیم ملایم پاییزی باز کند.کمی عجیب است و عجیب تر آنکه نسیم هم بوی موهایش را مانند پرواز آرام قاصدکهای تابستانی به مشام معشوقش آن سوی خیابان خلوت انتهای شهر شلوغ وپرسر وصدا درست کنار چنارهای عریان که پذیرای لانه کلاغ های شهر شده می رساند.

دل معشوقش دلهره و آشوبناک از اینکه نکند یک موقع دخترک سرما بخورد و سینه پهلو کند و صدایش پشت خط تلفن خشناک و خسته ،چشمانش سرخ شود!اما هیجانی هم دارد بابت اینکه باری دیگر رقص موهای او را در نسیم می بیند!


اذر۹۶