هلیوم

سبک و نجیب و بالا برنده ی همه ی تصوراتم

۱۴ مطلب با موضوع «دلنوشته ها» ثبت شده است

جادوی چشمانت

جادوی چشمانت مرا سحر کرد.
از خانه و شهر اواره کرد.
مرا سرگشته رخ زیبای تو
ماه را پیش من بی اعتبار
شب را روز و روز را شب
همه فکرم چشمان تو
همه ذکرم نام تو
ای که چشمانت دریای نور
ای که لبخندت باغ گل
ای که صدایت اواز خوش
ای که اسمت معنی عشق
جادوی چشمانت
اری
جادوی چشمانت.

حسین.میم

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین ژوان

من زشت نیستم.

سلام 

نظرات در مورد چهره من به دو دسته تقسیم می شود :

دسته اول کسانی هستند که می‌گویند تو زشت است. عموما خودشان یا خیلی چهره زیبایی دارند یا متوسط به هر حال خودشان را از من بهتر و زیبا تر می بیند.ممکن است این را به شوخی بگویند و گاهی هم بحث جدی و گاهی هم مانند یک فحش گاهی واژه های بی ادبانه به کار می برند گاهی هم خیلی محترمانه می‌گویند تو چهره خوبی نداری.مثلا صورت لاغری داری چشمانت خوشرنگ نیست ؛دماغ بزرگی داری و موهایت فرفری نیست ،رنگ پوستت روشن نیست و از اینجور قضاوت ها و آنالیز های عجیب و غریب صورت.

 دسته دوم: این دسته  به من می‌گویند تو چهره خوبی داری، بامزه ،جذاب و حتی گاهی زیبا. شاید از روی تعارف باشد یا از روی علاقه اما  من که خوشم می آید

به  نظر من نباید در مورد چهره دیگران و زیبایی آنها قضاوت‌های اینگونه کرد زیبایی  چیزی نیست که کسی که از نظر شما ممکن است زشت باشد در نزدیکی کسی دیگر زیباترین فرد دنیا باشد یا بالعکس بیایید کمتر در مورد چهره دیگران قضاوت کنیم 

شاد باشین و مهربان

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
حسین ژوان

کاش

کاش یکی  به طور کاملا اتفاقی و ناگهانی و همینجوری برام 50 دقیقه ویس میفرستاد...

 #تنهایی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین ژوان

دلشکستم.

 

1.بهمن ماه.آه از بهمن متنفرم.نه بخاطر فصل و ماه و هوا اینجور چیزها.فقط بخاطر اتفاقات و آدمهای این ماه.کاری کردن ازش بدم بیاد و حس خوبی بهش نداشته باشم.من بهمن رو گذاشتم ماه شکستنم.

2.همون روزهای اول خیلی ناخودآگاه و زیاد آه میکشیدم.آه حسرت آه درد.سینه ام انگار باد کرده بود و سنگینی میکرد یسال از عمل میگذشت و این اولین بار بود که اون حس برگشته بود.حس ناجوری بود.یبار کنار دوچرخه ام وایستاده بودم و داشتم قفلش رو باز میکردم که یهو اه کشیدم و پیرمرد مهربانی (به نظر البته)از اون  طرف نردها رد شد و منو دید گفت جوان چرا اه میکشی و من سکوت کردم و تو خودم فرو رفتم.بی اختیار یک هفته کارم شده بود آه کشیدن.نمیخاستم اینکارو کنم اما شده بود یه انعکاس غیر ارادی شده بود دم و بازدم.یجوری شده بودم.

3.اما دیدم من غصه بخورم اون شاد باشه درست نیست.اون بخنده وگریه کنم؟عمرا!اون فراموش کنه و من خاطره بازی؟اصلا!یجوری دو سر باخت میشم.گفتم حسین بیخیال.واقعا بیخیال.با همصحبتی با دوست صمیمم به این نتیجه رسیدم بزنم رو دور فراموشی شروع کردم به پاک کردن تک تک خاطرات.به هر حال زندگی در جریانه و منم اگه بخوام وایستادم تو چرخ دنده هاش خرد میشم.

4.دروغ چرا؟اولش بغض کردم.اما یک قطره اشکم هم نریختم.من محکم تر از این حرفام.اما شوکه شده بودم و هنوز هستم.بیخیال ادم نمیتونه جواب همه سوالاشو پیدا کنه یا بگیره.

5.تو سال جدید یه قول و قرارهای جدیدی با خودم گذاشتم.قوانینم رو از اول نوشتم.دوز مهربانی و اعتماد و خوشقلبی رو کم کردم.دیگه به نوشته ها و گفتها زیاد بها نمیدم.و از همه مهم تر جمله (دوست دارم)فقط برام یه جمله بار خاصی نداره.کلا به حرفا و نوشتها  زیاد نمیشه اعتماد کرد.میخوام اونقد سطح توقعم رو از دختره مورد نظرم بتالا ببرم که اصلا محال باشه،مثلا نویسنده و داری کتاب چاپ شده شعر که به چاپ 5م رسیده باشه.صورت فلان قد بیسان و هزار جور فانتزی الکی!

6.تجربه بسیار تلخی بود.بیش از اون که بتونید درکش کنید.امیدوارم هیچ وقت هم درک و تجربه نکنید.یه رابطه کش دار و بی نتیجه!اسم با معنی و درخوری براش.اومدم اینجا هم خودمو یکم خالی کنم و البته یه یادگاری بزام برای ایندم.که هربار بهش نگاه میکنم قدمها رو درست تر بزارم..نوشتن ادمو خالی میکنه نمیشه تو واقعیت هم این حرفا رو با کسی زد.همیشه ادمها برام 90 درصد باشن اون 10 درصد میتونه یه هیولای وحستناک باشه که خوابیده.به شدت خاکستری شدیم.به شدت فکر میکنیم زرنگیم.میفهمیم و خوب حق هم همیشه با ماست.اما میتونم بگم به اندازه خودم این نتیجه حقم نبود.تراژدی تلخ آخه خدا جون؟مثلا درام غمناک هم خوب بود!

7.خدا رو شاکرم.میدونم و ایمان دارم هیچ کارش بی حکمت و داستان نیست.داستان این قضیه چی باشه خدا میدونه.

خلاصه کلام زیاد رویایی و مهربانانه دنیا و ادمها و مد نظر نگیرد که اینجور نیست.باید مراقب بود و محترم.

حسین.ژاسفند97

 

موافقین ۳ مخالفین ۰
حسین ژوان

خانم اکسیژن آقای هلیوم-1

خانم اکسیژن!

عینک میزنی اما همیشه تاکیید میکنی که نمره چشمت خیلی پایین نیست و فقط برای مطالعه میزنی!اما من از وقتی دیدم که روی چشمت هست.بله نمیخوای نشان دهی نقصی داری.بله کمال گرا دوست داشتی.

هر دفعه باید عذر خواهی کنم بابت همان دفعه که با تنه زدن و با کلیشه ی همیشگی ایرانی اشنا شدن دو جوان سه ثانیه چشم در چشم شدیم.شاید بازوی نحیفت درد گرفته بود اما از روی غرور خم به ابرو نیاوردی بلند نشدی و فریاد بزنی سکوت کردی و من دستپاچه تر از ان بودم که بتوانم قضیه را جمع کنم.فقط میگفتم:مرسی! ببخشید که زدم بهتون.باور کنید باورر کنید. جمله کامل نمیشد نمیتواست که کامل شود من خیره و ترسیده و مبهم یک دنیا در چشمانت شده بود.متنفر بودم و هستم از این مدل کلیشه ها اما از چیزی که بدت بیاید سرت میاید!

و من سرم آمد اوار شدی بر سرم.هر روز باید میدمت هر روز خدا.باید بیخیالی طی کنم.بله بهترین کار همین است.باید فکرم را از چشمان مسلح دور کنم.به هر حال چیزهای قشنگ تری هم شاید باشد.شاید جنگل شاید کوه.شاید آهو.نمیدانم به کسی که نمیشود به او رسید باید از او فرار کرد تا گرفتار سوختن نشوی.و تو دست نیافتنی تر از انی که من بتوانم تلاشی بکنم.

لااقل فرار کنم از لبخندهای مهلکت.تو چجور سمی هستی که نمیکشی؟کاش مسیرم به مسیرت نمیخورد.چرا هر روز بیشتر نگاهم میکنی؟شاید من مثل هوتن شکیبا در لیسانسه های خیالاتی شدم که هر دختری لبخند زد و سلام داد عاشقت شده.

شاید من خیال بافم؟اما قطعا تو بهترین خوش خیالی دنیا هستی.

-------

عکس تزئینی

ح.ژ

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
حسین ژوان

خدایا دوستت دارم1

خدایا دوستت دارم.

خدایا دوستت دارم و می دانم که این یک حقیقت است.

دروغ نمی گویم چون می دانم ،دورغ دشمنت است.

خدایا هوای من را داشته باش ،چون تو بهترین هوا داری!

خدایا با نور و روشناییت به من بتاب و روشنم کن ،چون نور تو روشن ترین و گرمابخش ترین است.

خدایا لبخند شادی هایم را زیاد و گریه شوقم را بیشتر کن ،

خدایا همراهم باش چون تو بهترین همراهی.

خدایا دوستت دارم.

تا می توانم دوست میدارم و به دشمنی فکر نمی کنم،امیدوارم بقیه هم همینطور باشند.

خدایا به امید تو.

----

دست نوشته قدیمی من دی ماه سال 90)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
حسین ژوان

دختر پاییزی۱


دختر پاییزی

او همیشه عادت داشت صبح های خنک آذرماه موهای خیس خود را در نسیم ملایم پاییزی باز کند.کمی عجیب است و عجیب تر آنکه نسیم هم بوی موهایش را مانند پرواز آرام قاصدکهای تابستانی به مشام معشوقش آن سوی خیابان خلوت انتهای شهر شلوغ وپرسر وصدا درست کنار چنارهای عریان که پذیرای لانه کلاغ های شهر شده می رساند.

دل معشوقش دلهره و آشوبناک از اینکه نکند یک موقع دخترک سرما بخورد و سینه پهلو کند و صدایش پشت خط تلفن خشناک و خسته ،چشمانش سرخ شود!اما هیجانی هم دارد بابت اینکه باری دیگر رقص موهای او را در نسیم می بیند!


اذر۹۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین ژوان

محبت به بیمار

 انسان نیاز به محبت دارد.که گاهی این نیاز شدت پیدا میکنید.
یکی از این مواقع.در روزهای سخت بیماری است.بنظرم وقتی بیمار میشویم چون نیاز به توجه و پرستاری پیدا میکنیم نیاز به محبت هم شدت میگیرد.انقدر که نبودش حتی ممکن است روند بهبودی را کند کند.وقتی بیمار میشویم ممکن است در بیمارستان بستری شویم.فضای بیمارستان شاد و مفرح و سرگرم کننده نیست.پس بهتر است دوستانمان را تنها نگذاریم.آنها بیشتر از کمپوت اناناس به حضور و محبت عزیزان و دوستانشان نیاز دارند.و نکته مهم این است که محبت با ترحم فرق میکند.محبت ما نباید فرقی با حالت قبل از بیماری دوستمان بکند.
پس...
*به دوست بیمارمان سر بزنیم.
*کمی بخندانیمش.
*در مورد بیماریش صحبت نکنیم.
*نظرات کارشناسی در مورد بیماری و بهبودی ندیدم.
*حرفهای نا امید کننده و غم ناک نزنیم.
*شلوغ نکنیم.
*لبخند بزنیم و لبخند را به لب دوستمان هدیه بدهیم.
*نگاه ترحم امیز نداشته باشیم.
*تماس تلفنی و پیامکی وچشمی و ...را فراموش نکنیم.
*در کل با محبت و شاد با دوست بیمارمان باشیم🌷
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین ژوان

نگاهت

  • نگاهت!
    تابستان٬پاییز زودرس است در نبودت
    کوران سردی است نگاهت
    خاطرت هست در کنارم
    اما چه سود که در این گرما
    یخ زده همه ی زندگیم
    بدون حضور و گرمای نگاهت! 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین ژوان

خدایا-1

خدایا...  

من محو توام...

در این سکوت پر شده از آواز جیرجیرکها...

من با نهایت سکوت فریاد میزنم که دوستت دارم...

خدای خوبم؛حضورت آرام بخش است.

خدایا مرا از این آلزایمر مدرن رها کن.

نگذار

اسمت اززبانم؛یادت از دلم؛نورت از دیده گانم

محو شود

خدایا عاشقانه دوستت دارم.

-----------------

27اردیبهشت95

حس.م

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین ژوان